فال می گیرم :
« واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند »
شاهدش را هم می خوانم :
« دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند / پنهان خورید باده که تعزیر می کنند »
به خودم می گویم امشب انگار حال لسان الغیب خراب است ! کتاب را می بوسم و کنار می گذارم . چیزی که زیاد است کتاب . آن هم از نوع شعر .
حالا فروغ را بر می دارم و تورق می کنم . می رسم به اینجا :
« پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود / به تر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب / بهر فریب خلق بگویی خدا خدا »
این فروغ هم خیلی عصبانی است . از حافظ هم عصبانی تر به نظر می رسد . کتاب را طوری که خودش هم نفهمد ٬ آرام می بندم و نظری به پروین می اندازم . پروین شخصیتی آرام دارد . کاری هم به کار کسی ندارد .
شروع می کنم . تا می خواهم از اشعارش خوشه ای بچینم ٬ چشمم می افتد به این بیت :
« چشم و دل را پرده می بایست اما از عفاف / چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود »
حالا که احساس می کنم پروین هم حرفش را زده ٬ کتاب او را هم می بندم . من هم کاغذی بر می دارم و از حفظ می نویسم . از ابوالقاسم حالت است :
« گر می خوری آشکار حد خواهی خورد / آن به که نهانی می بی حد بخوری »
می دانم؛ او هم عصبانی است . همه عصبانی هستند .
پ.ن : سه حالت دارد :
۱ . من بدبین شده ام و همه چیز را بد می بینم .( اگر بدبین شده ام بگویید . قول می دهم به مشاور مراجعه کنم . )
۲ . این شاعرهایی که نام شان هم ذکر شد ٬ همه بیماری بدبینی داشته اند و من را هم بدبین کرده اند .( که در این صورت باز هم باید به مشاور مراجعه کنم . )
۳ . این شاعران چهار تا چشم داشته اند . با دو تا زمانه خودشان را دیدند ٬ با دو تا هم زمانه ما را ! بدبینی هم در کار نیست . ( در این صورت ... )
شیطونی ها. آخه آدم سر به سر این شعرای محترم می ذاره؟
ممنون که سر زدی از این کارا بیشتر بکن
سلام
یادمان باشد کاری نکنیم که چوب کار نکردهتان را بخوریم.
تنها خداست که از درون انسانها آگاه است و کسی را نمیشود به ریا متهم کرد.
اگر کار درستی بود خدا خود در قران معرفی شخص را میکرد و تنها نشانه های آن ها را نمیگفت. پس ما حسن ظن را به همه داریم:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
فره مند باشید
سلام
چند دقیقه است دارم به این سه حالت فکر می کنم. این دلیل سوم بدجوری فکرم را مشغول کرده. ولی موندم در این صورت چه؟؟
ولی چه فایده این همه چشم می بیند و دیده ولی باز خیلی ها نمی بینند.
سلام...تو بد بین نشدی...آنتروپی تو عالم زیاد شده...اگه خدا بخاد...ان شا الله آخر زمون شده....
بعضی وقتها شعرا هم دست به دست هم میدهند و ...
همه می خواهند متفاوت باشند.برای همین همه مثل همند...!تکراری...نظر درباره پست باشه بعد از کلاس اخلاق اسلامی!
ممنونم بهم سر زدی .
ببخشید که دیر اومدم.
آخه خیلی وقته که بارون نیومده اینجا.
گفته بودی جیک جیک از قار قار قشنگتره؟؟؟دلمو شکستی!!!میخوای بدونی چرا؟؟؟؟پس یه سر به وبلاگم بزن
سلام...احوال شما؟؟؟؟
مارو که دعوت نمیکنید..مجبوریم خودمون سرزده بیایم...ببخشید.
بدبین نیستی...بدبین هم نشدی...در واقع واقعبین شدی...
اما اگه دوست داری...میتونی به یه مشاور مراجعه کنی...اونوقت میبینی که اون هم ادای خوشبین ها رو در میاره...و بعدش خسته میشه..و میشه یکی مثل من و تو...
اینجا در شهر من...همه صورتک دارند...نه صورت دارند و نه سیرت
شایدم تا بوده همین بوده...دست گذاشتی رو شعرایی که من خیلی می خونمشونو دوس دارمشون . :دی
من دستم شکسته الان یه دستی تایپمی کنم :دی بورو حال کن دیگه :دی
راستی خبر نمی دی ....سایه تون سنگین شده مهندس!